عشق پلنگیست که در رگهایم میدود.پلنگی که می خواهدتا خدا خیز بردارد.

من این پلنگ را قلاده نمی بندم و رامش نمی کنم.
حتی اگر قفس تنم را بشکند.

خدا ماه است و این پلنگ میخواهد تا ماه بپرد.

حکایت پلنگ و ماه عجب ناممکن است.

اما هرچه نا ممکن تراست،زیبا تر است.

پلنگ عشق به هوای گرفتن ماه است که به آسمان جست میزند؛
اما هزار هزار فرسنگ مانده به ماه می افتد .

دره های جهان پر از پلنگان مرده است
که هرگز پنجه شان به آسمان نرسیدهاست.

خدا اما پرش پلنگ عشق را اندازه میگیرد،نه رسیدنش را.

و پلنگان میدانند که خدا پلنگی را دوست تر دارد که دور تر میپرد!
(عرفان نظر آهاری)